شخصی به ظاهر انسان

در اوج احساسات
به بی حسی رسیده ام
یا بهتر است بگویم بی تفاوتی
از من نپرس
فقط بدان شخصی به ظاهر انسانم

بایگانی

۵۰ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

.

قرار شد مدتی ننوبسم

برای دوری از تکرار مکررها

درد فراغ کم نمیشود

با گذشت زمان بیشتر می سوزاند

11 محرم دوباره می آیم

می خواهم به یاد اولین شب آرامشم شب زنده داری کنم

تا صبح با تو سخن خواهم گفت

سالگرد...

۲۱ آبان ۹۱ ، ۱۳:۱۲

.

بی قراری های دلم را به حساب سرخوشیم میگذارند

۲۱ آبان ۹۱ ، ۰۹:۴۴

.

چرا این همه زجر میکشم؟

خسته ام

۲۰ آبان ۹۱ ، ۲۱:۵۳

.

روز سختی بود

خدا شب را بخیر کند

۲۰ آبان ۹۱ ، ۱۷:۴۳

.

از خواب هایم بسیار می ترسم

۲۰ آبان ۹۱ ، ۰۹:۰۹

.

من با خاطرات زندگی می کنم

و

خاطرات مرا می کشند

۱۹ آبان ۹۱ ، ۱۸:۱۸

.

امروز مدام حسرت نبودنت را می خوردم

۱۹ آبان ۹۱ ، ۱۸:۰۶

.

وقتی به خاطره کابوس هایم از خواب بیدار میشوم ذکر اسم تو را میگیرم

۱۸ آبان ۹۱ ، ۱۰:۳۹

.

ایستگاه های مترو هم مرا یاد تو می اندازد

اولین دیدار

ایستگاه آزادی...

یادت هست؟

۱۷ آبان ۹۱ ، ۱۰:۲۴

.

من بودم و من...

من بودم و تو...

من ماندم و من...

پس تو کجا رفتی؟

۱۶ آبان ۹۱ ، ۱۱:۰۶

.

یکی بود و یکی نبود...

من بودم و تو نبودی

۱۶ آبان ۹۱ ، ۱۰:۵۹

.

صبر خوب است و مخواه از عاشقی این خوب را

پیش ازین هرگز نفهمیدم غم ایوب را

خوانده ام در چهره ی مردم همین امروز هم

حرف های مفت بعد از تو به من منسوب را

با وجود طعنه هاشان ظاهرم شاد است آه

بید از داخل به نرمی می تراشد چوب را

دستمالت را نکش بر پلک هایم بیهوده است

سرمه ام لو می دهد چشمی که شد مرطوب را!

تا بدانم چندمین روز است ترکم کرده ای

می شمارم شیشه های خالی مشروب را

هر دو بعد از تخته نرد زندگی خندیده ایم

می توان از خنده هامان حدس زد مغلوب را

حرف هایت را غزل کن با سکوت از من نگیر

لااقل این عشق بازی کردن مکتوب را  


۱۵ آبان ۹۱ ، ۱۵:۰۴

.

هنوز مصباحت را داری؟


پ.ن: کتاب مصباح الهدی

۱۴ آبان ۹۱ ، ۱۸:۳۶

.

دیشب باز به خود امید دادم

با کسی سوالاتم را مطرح کردم

صحبت کردم

اما به جواب نرسیدم

می خواهم سوالاتم را 

در درون خود بکشم

۱۳ آبان ۹۱ ، ۲۰:۳۹

.

همه در دردهای خود غرق شده اند

این دنیا و آدمهایش را نمی خواهم

هیچ کس راضی نیست

هیچ کس از زندگی خود لذت نمی برد

چرا باید زنده بود؟

۱۳ آبان ۹۱ ، ۰۰:۲۲

.

غروب جمعه

آن هم غروب یک جمعه پاییزی در آبان

تو را یاد چیزی نمی اندازد؟

۱۲ آبان ۹۱ ، ۱۶:۴۱

.

باورت میشود

13 روز به محرم مانده

و...

۱۲ آبان ۹۱ ، ۰۰:۱۹

.

می خواهم مانند یک کودک بگویم

"دلم برات تنگ شده"

۱۲ آبان ۹۱ ، ۰۰:۰۰

.

از هر چه که واهمه دارم در خواب می بینم

خواب دردناکی بود

و البته ترسناک

۱۱ آبان ۹۱ ، ۱۷:۱۳

.

شاد هستم

بسیار شاد هستم

می دانی چرا؟

کسی نمی داند تا چه حد غمگینم

حتی تو

۱۱ آبان ۹۱ ، ۰۰:۵۹

.

کیبرد گوشی من فقط دو حرف دارد

نون و ه

۱۱ آبان ۹۱ ، ۰۰:۵۷

.

خودم را گول میزنم

که جز مقربین هستم

می دانی چگونه ؟

"هر که در این بزم مقرب تر است ... جام بلا بیشترش می دهند"

مضحک است نه؟

غریبی خود را به پای قرب می گذارم

۱۱ آبان ۹۱ ، ۰۰:۲۵

.

سوالاتم مرا تیرباران می کنند

هر روز

گاهی مرا به مرز مرگ میرسانند

۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۶:۲۹

.

چه کردم که به اینجا رسیدم؟

۱۰ آبان ۹۱ ، ۰۹:۴۰

.

دعایم کن به گناه آلوده نشوم

۰۸ آبان ۹۱ ، ۲۲:۱۸

.

خوب میدانی

بعضی از حرف ها را نمی توان گفت

جز به تو

۰۸ آبان ۹۱ ، ۲۲:۱۱

.

کسی باور ندارد هیچ بودنم را

دیگر نمی توان کاری کرد

منتظر معجزه ای از جانب خدا هستم

۰۸ آبان ۹۱ ، ۲۲:۰۹

.

از درد

بیشتر در پیله تنهایی خود فرو رفتم

این پیله پروانه نمی شود

هیچ گاه

۰۸ آبان ۹۱ ، ۰۴:۵۸

.

در اوج درد 

نمی دانم خواب چه زمانی به چشمانم آمد

اما اینک

مثل هر وقت دیگر

با کابوس بیدار شدم

۰۸ آبان ۹۱ ، ۰۴:۳۱

.

درد روح بر جسم تاثیر گذاشته

زمان بسیاری است

من از درد جسم به خواب نمی رفتم

۰۸ آبان ۹۱ ، ۰۴:۲۹

.

شب سختی را پشت سر می گذارم

خیلی سخت

خیلی

۰۸ آبان ۹۱ ، ۰۰:۴۶

.

من در هوای مردن هستم...

درد عاجز کرده مرا

۰۸ آبان ۹۱ ، ۰۰:۱۰

.

دلم بهانه ات را می گیرد

بهانه شعرهایت

شعرهایی که با تمام وجود می سرودی

۰۷ آبان ۹۱ ، ۱۸:۲۶

.

چرا عرق سردی که بر من می نشیند تنم را می سوزاند؟

تو میدانی؟

۰۶ آبان ۹۱ ، ۱۵:۵۹

.

از دویدن ضربان قلبم بالا می رود

به این می اندیشیدم که چگونه است که من مرده ام

اما...

۰۶ آبان ۹۱ ، ۱۵:۵۷

.

دویدن زیر باران شیرین است

اما هنگامی که کوله بار خاطرات تو را بر دوش می کشم

برای من از زهر هم تلخ تر میشود

۰۶ آبان ۹۱ ، ۱۵:۵۴

.

تو را می خواهم

اکنون

همین لحظه

به بودنت نیاز دارم

۰۶ آبان ۹۱ ، ۱۱:۱۰

.

انسان ها مرا تحمل می کنند

زیرا

شخصی به ظاهر انسانم

۰۵ آبان ۹۱ ، ۲۰:۳۸

.

بودنت برایم محال است

می دانم

۰۵ آبان ۹۱ ، ۲۰:۱۸

.

هر شب آرزو میکنم 

تو را در خواب ببینم

به این امید بخواب می روم

اما ...

ناامید می شوم

هر روز

۰۵ آبان ۹۱ ، ۲۰:۱۷

.

راه رفتن در باران همیشه آرام بخش بود برایم

اما اکنون...

من در باران می دویدم

با خاطرات تو

فکر می کنی چگونه بود حالم؟

۰۵ آبان ۹۱ ، ۱۷:۴۴

.

عیدت مبارک...

عیدیت با آقا امام حسین علیه السلام

۰۵ آبان ۹۱ ، ۱۵:۱۲

.

باورت می شود هنوز هم مانند روز اول دلتنگ تو هستم؟

۰۳ آبان ۹۱ ، ۲۳:۰۳

.

من چشمانت را می خواهم

من صدایت را می خواهم

من...

می دانم خودخواهم

من وجودت را می خواهم

۰۳ آبان ۹۱ ، ۲۳:۰۲

.

همیشه سردم

در تابستان هم از سرما می لرزیدم

زیرا تو نبودی

۰۳ آبان ۹۱ ، ۱۶:۳۷

.

دلم هوایت را کرده

در این سرمای پاییزی

آسمان هم چون من بغضی دارد که خیال شکستن ندارد

کاش با وجودت وجودم را گرم می کردی

۰۳ آبان ۹۱ ، ۱۶:۳۶

.

هنوز هم سر عهد خود هستم

نمی گذارم کسی غمم را بفهمد

۰۳ آبان ۹۱ ، ۰۲:۲۷

.

من یک معتاد هستم

معتاد به وجود تو

هرگاه غرق در خاطرات می شوم تمام وجودم از نبودنت درد می گیرد

امروز بسیار درد کشیدم

۰۲ آبان ۹۱ ، ۰۹:۳۹

.

چه شب هایی که بیدار بودی تا مرا آرام کنی

حال و روز من این روزها تماشایی است

۰۱ آبان ۹۱ ، ۱۱:۰۷

.

تو هم مانند من خاطرات را مرور میکنی؟

امروز اول آبان است

۰۱ آبان ۹۱ ، ۱۰:۵۹