.

بشین و فقط شاهد ویرانی من باش...

.

شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم

.

شد وقت آنکه مرغ سحر نغمه سر کند
گل با نسیم صبح‌، سر از خواب برکند

.

جانی و دلی
ای دل و جانم همه تو

.

چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی؛ به سخن رسیده باشد…

.

من چه گویم ؟ چون تو میدانی نهان

.

دلم برایت تنگ شده است مهربانم ... کجایی؟

.

دلبرا...

.

میدانی
زمانی که نیستی من به عقب بر میگردم
زندگی ام می شود گذشته
اما تو نمی دانی

.

به من می گفت تو نمی دانی دوست داشتن یعنی چه
دست بر سینه ام گذاشتم
بلند خندیدم
جواب دادم درست است

.

شب را روز می کنم و روز را شب ... اما فایده ای ندارد ... آرامش نیست

.

به حال آسمان غبطه می خورم که می تواند هر کس را در هر جایی که بخواهد ببیند

.

135

.

20

.

72

.

155

.

خسته ام...

.

در خموشى هاى من فریاد هاست
آنکه دریابد چه میگویم کجاست؟

.

دلارامی که من دانمٖ
گر از پرده برون آید

نبینی جز به میخانه
ازین پس اهل تقوی را

.

می سوزم

.

صبح امروز خدایا چه مبارک بدمید
که همی از نفسش بوی عبیر آید و عود