و من
تکه های دل شکسته ام را می شمارم
همه چیز را
اگر به زیر اشک هایت روم
مرا هم می شویی؟
دلتنگی هایم را می گویم
گوش دادن به نوایی که دلم را چنگ میزند
به یاد آوردن لبخند زیبای تو
و در یک آن برگشت به زمان حال
ماشین
دود
بوق
آدم های رنگارنگ
این دنیا چقدر تلخ است
شاید او هم میخواهد آتش دلم را خاموش کند
اما نمیداند برای من مانند نفت است
با خود زمزمه می کنم
" من و او ما نشدیم "
و من شعله ورتر می شوم
با دیدن لبخند بر لب دیگران
خود را شادتر نشان دهی
تا دلی را آزار ندهی
و من با خود زمزمه کردم ... روز است تو را ندیدم
برای او 7 روز هست
و برای من یک عدد 3 رقمی
که هر روز هم بیشتر می شود
اما اکنون تنها هستم
صدای باران و سکوت مطلق یک خانه که کسی در آن نیست
و بخاری که تمام سعی خود را می کند که خانه ای خلوت را گرم کند
تو هم در خواب فهمیدی چه قدر درمانده شده ام و تو را طلب می کنم
بگذریم....
نباید عهد بشکنم
با خود عهد کردم سوالات را در خود خاک کنم
وقتی جوابی برایشان نیست
بی نهایت
کابوس های تکراری...
نبود تو...
خستگی...
و نماز های...
از فکر کردن به تو
به چه روزی افتادم
ساعت 4:15 بعد از ظهر
متوجه شدم امروز 5 شنبه است
و من بیهوده به خیابان آمده ام
برای قراری که با کسی داشتم
" زمان برایم معنی ندارد "
اما اینک
هر شبم من ناآرام هستم
زیرا تو نیستی تا مرا آرام کنی